بی تردید یکی از پیچیده ترین و کلیدی ترین مفاهیمی که هر دولت و نظام سیاسی موظف به پاسداشت و حفظ آن می باشد، مقوله فرهنگ است؛ بقا و فنای تمدن ها و جوامع مختلف بشری گرچه به قدرت نظامی و توان دفاعی آنها وابسته است، اما در واقع غنای فرهنگی است که تداوم یک تمدن را در طول تاریخ تضمین می کند.

گروه فرهنگی مشرق - بی تردید یکی از پیچیده ترین و کلیدی ترین مفاهیمی که هر دولت و نظام سیاسی موظف به پاسداشت و حفظ آن می باشد، مقوله ی فرهنگ است؛ بقا و فنای تمدن ها و جوامع مختلف بشری گرچه به قدرت نظامی و توان دفاعی آنها وابسته است، اما در واقع غنای فرهنگی است که تداوم یک تمدن را در طول تاریخ تضمین می کند. چه بسیار جوامعی که ساختار سیاسی و نظامی آنها در مقابل هجوم دشمنان از هم پاشید، اما در گذر زمان توانستند مجددا سر بلند کرده و به بازسازی و ساماندهی نظام سیاسی خویش بپردازند.

از فرهنگ و کالچر (Culture) تعاریف گوناگونی صورت گرفته است که در این مجال فرصت بررسی و ارزیابی تمام آنها وجود ندارد، لذا به تعریف این مفهوم در کلام بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی رحمت الله علیه و همچنین امام خامنه ای حفظه الله، بسنده می شود.

در این میان تعاریف و تعابیر به کار گرفته شده از سوی این دو زعیم بزرگوار شیعه در عین ایجاز جامعیت بی نظیری داشته و ماهیت و ذات فرهنگ را به تصویر می کشد. امام خمینی رحمت الله علیه درباره ی فرهنگ می فرمایند:


همچنین تعریف امام خامنه ای حفظه الله به این صورت می باشد:

معظم له در کمال شفافیت در تعریف فرهنگ به عنوان موضوعی در ظاهر اختلاف برانگیز می فرمایند:

همچنین با سیری در آراء و اندیشه های امام خمینی رحمت الله علیه و امام خامنه ای حفظه الله به وضوح می توان به نقش و جایگاه برجسته ی فرهنگ در نزد ایشان به نسبت سایر ارکان پنج گانه ی قدرت پی برده و نیز اهمیت این مقوله را در ساختار نظام اسلامی دریافت. به واقع نظام اسلامی نظامی است که مهم ترین رکن قدرت آن، قدرت فرهنگی بوده و از این روست که دشمنان این نظام از همان روزهای نخست مقابله و مخاصمه ی فرهنگی را در دستور کار خود قرار داده اند:

این در حالی که بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی در سه دهه گذشته اقتصاد و سیاست را به عنوان اولویت اول فعالیت های خود در نظر گرفتند، هر دو حکیم فرزانه فرهنگ را مقدم بر سایر امور دانسته و ارجح شمرده اند، ضمن آنکه همواره از مظلومیت فرهنگ ناخشنود می باشند:

از این روست که رهبران جمهوری اسلامی تاکید ویژه ای بر صیانت از فرهنگ اسلامی در برابر هجوم بیگانگان و نیز جلوگیری از انحطاط و به انحراف رفتن آن داشته و دارند:

از طرف دیگر به علت اهمیّت مضاعف مدیریت فرهنگ یک جامعه است که استعمارگران چه در گذشته که فرایند استعمار به صورت لشگرکشی و تصرف زمین انجام می گرفت و چه امروز که استعمار نرم موضوعیت پیدا کرده است، به دنبال انحطاط و استحاله فرهنگی و از بین بردن تمام نشانه های فرهنگ بومی و ملی در سرزمین های تسخیر شده بوده و هستند. به ویژه آنکه هم اکنون استعمار نرم به واسطه حضور رسانه ها دامنه گسترده تری پیدا نموده و به لحاظ صرفه جویی در زمان و هزینه ها و مهم تر، بازدهی بیشتر جایگزین استعمار کلاسیک شده است.

تدوین اسناد مختلف حوزه فرهنگ در جمهوری اسلامی نیز ناظر به اهمیت فرهنگ و جایگاه برجسته ی آن نزد رهبران نظام اسلامی است، اما متاسفانه با وجود گذشت 35 سال از انقلاب شکوهمند اسلامی هنوز سند جامعی که تمام نیازهای فرهنگی جمهوری اسلامی را پوشش دهد تدوین نشده است. ضمن آنکه در برخی موارد اسناد ارزشمندی که به دست نخبگان و متولیان فرهنگی تهیه شده اند، مبتنی بر یک بستر متقن نبوده و لذا در برخی قسمت ها با یکدیگر سازگار نمی باشند. به طور کلی می توان گفت نبود دکترین فرهنگی مشخص به اثرگذاری طرح ها و اسناد فرهنگی جمهوری اسلامی به شدت آسیب زده است.



لزوم تدوین دکترین فرهنگی

قرن بیستم در کنار تمام اتفاق ها و رویدادهایی که در دل خود داشت، در عرصه سیاسی با یک پدیده ی ویژه همراه بود، ظهور یک ابر قدرت جهانی تازه نفس به نام ایالات متحده آمریکا. آمریکا در کمتر از سیصد سال از بدو پیدایش خود تا پایان قرن بیستم توانست به عنوان غایت تمدن غرب، هژمونی خود را تا عمق دورافتاده ترین روستاهای افریقا، آسیا و آمریکای جنوبی گسترش دهد. تاریخ کوتاه اما پر فراز و نشیب ایالات متحده آمریکا ملغمه ای است از جنگ های داخلی، خون ریزی، کشتار، لشگرکشی، جنگ های برون مرزی، تولید علم، استعمارگری فرهنگی، چپاول، پیشرفت های تکنولوژیکی، سلاح های ضدبشری، آمریکایی سازی ابعاد و حوزه های مختلف زندگی، سیطره ی سیاسی، حاکمیت سرمایه داری، رکود اقتصادی و ... اما آن چه که از آمریکا، آمریکا ساخت، تبیین دکترین های لازم برای مدیریت کشور و مواجهه با چالش های داخلی و خارجی بود.


واژه دکترین (Doctrine) معادل فارسی ندارد اما در زبان عربی به دو مفهوم قائده و یا یقین تعبیر می ‌شود. اگر دﻛﺘﺮﻳﻦ تحت عنوان قاعده تعریف شود آن را به مثابه روش در نظر می گیرند و خاستگاه آن را باید در تبیین قوانین حاکم بر رفتار، بدون قدرت قانونی جست و جو نمود. از سوی دیگر اگر دکترین، یقین تعریف شود آن را به مثابه یک محتوی می‌دانند که هدف آن تبیین چیستی، چرایی و چگونگی یک پدیده است.

بسیاری از اصول و قواعدی که اغلب در قالب مکاتب و آئین ها و نظام های فکری- فلسفی توسط افراد، گروه ها و یا دولت ها پذیرفته شده اند، در واقع دکترین حاکم بر رفتار آن ها می باشند.

مبتنی بر این نگاه اغلب متفکرین برای خود دکترین ویژه ای دارند که می توان آن را پایه و اساس نظریات و فعالیت های ایشان در نظر گرفت. گفته می شود دکترین نخستین بار در زمان ریاست جمهوری جیمز مونروئه، پنجمین رئیس جمهور آمریکا به کار رفت.

با توجه به تنوع حوزه ها، امروز در عرصه های مختلف فکری، فلسفی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، اجتماعی و ... دکترین های بسیاری وجود دارد، اما دکترین های حوزه ی سیاست به خصوص سیاست خارجی و امور نظامی شناخته شده تر هستند، به ویژه آن که خاستگاه بیشتر آن ها ایالات متحده آمریکاست، در واقع اکثر دکترین های معروف در عرصه سیاست خارجی و انواع جنگ های سخت، نیمه سخت و نرم محصول اندیشه متفکران، نظریه پردازان و دولت مردان ایالات متحده است.

داشتن دکترین در حکومت داری به معنای برخورداری از یک دستگاه فکری پویا و زنده است که می تواند پاسخگوی نیازهای مختلف مدیریت جامعه بوده و مواجهه ای خردمندانه با چالش ها و موانع داشته باشد. به این علت است که یکی از شرایط حاکم جامعه اسلامی تسلط بر فقه و توانایی تفقه می باشد، چرا که پویائی فقه شیعه به فقها این امکان را می دهد تا بتوانند پاسخی مناسب برای سوالات روز ارائه کنند. بر این اساس با مطالعه ی زندگی علمای برجسته شیعی به خوبی می توان وجود یک ساختار منسجم فکری را در آراء و نظریات ایشان مشاهده نمود، ساختاری که به تعبیری دکترین نام دارد.

یک نظام سیاسی در دوران حاضر ناگریز است دکترین های متعددی را در حوزه های مختلف تدوین کرده و در اختیار نهادها و سازمان های تابعه خود قرار دهد. در این میان جمهوری اسلامی از نعمت ویژه ای برخوردار است، چرا که اگر در غرب اندیشکده ها و مراکز مطالعاتی گوناگون به دولت ها در تهیه دکترین ها و استراتژی های مورد نیازشان مشاوره می دهند، در جمهوری اسلامی وجود رهبرانی الهی به صورت شگفت انگیزی خلاء های راهبردی را پوشش داده است، به طوری که بررسی نظرات و دستگاه فکری ایشان برای تدوین هر دکترین و سند راهبردی در جمهوری اسلامی شرطی لازم است.

به این ترتیب جمهوری اسلامی برای برداشتن گام های اساسی در حوزه فرهنگ نیاز دارد به تدوین دکترین فرهنگی جامعی که پاسخ گوی چالش های امت اسلامی و در سطحی بالاتر، تمام ساکنان زمین باشد، مبادرت ورزد. طبیعتاً در این راه توجه به اندیشه های امام خمینی رحمت الله علیه و امام خامنه ای حفظه الله ضروری است. از طرف دیگر هنر به ویژه هنر هفتم نقش ویژه ای در تدوین دکترین فرهنگی و استراتژی های برخاسته از آن ایفاء می کنند.

نکته ی دیگری که پیش از ورود به مبحث اصلی باید مورد توجه قرار گیرد، حقوق متقابل مردم و حکومت است، حقوقی که برای طرفین تکالیف متفاوتی به همراه دارد. در این نوشتار تلاش می شود مبتنی بر بیانات و دیدگاه های امام خمینی رحمت الله علیه و امام خامنه ای حفظه الله، بخشی از حقوقی که مردم در نسبت با سیاست های فرهنگی دولت، به خصوص در حوزه ی فرهنگ و هنر دارند، به عنوان قسمت کوچکی از دکترین فرهنگی جمهوری اسلامی مورد توجه قرار گیرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • محسن ۰۰:۲۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۵
    0 0
    دکترین فرهنگی؟ چه توقعاتی!!! احتمالا تو دیدارهای نوروزی درباره دکترین فرهنگی مباحثه فرمودن دوستان
  • روح اله ۰۰:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۵
    0 0
    دو سوال از نویسنده: در الگو اسلامی-ایرانی پیشرفت دکترین فرهنگ صورت نگرفت؟ آیا مشکل ما تدوین دکترین فرهنگه یا اجرای دکترین فرهنگ؟
  • ۰۹:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۵
    0 0
    نمی دونم تشکیل یک مرکز چابک و قدرتمند و مجری در عرصه فرهنگ که وظیفه ارتباط بین تمام اجزاء فرهنگی و ایجاد هم افزایی در بین آنها و بسیجشان در مسیرهای مشخص را داشته باشد، انقدر مشکل است که 20 سال چه کنم چه کنم راه انداختیم و به اینجا رسیدیم!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شورای عالی فرهنگی یک مرکز سیاستگذاری است نه مجری پا بکار!!!!!!!!

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس